هوالحبیب
صدای نوحهخوان تمام صحن را پر کرده
با سوز میخواند امین الله را
گامهایم سست میشود
این دو روز حسرت یک بار شنیدنش را داشتهام
برمیگردم سمت حرم
و نگاهم از گنبد
میرود بالا
سمت پرچم سبزی که
خرامان در باد میلرزد
انگار کسی دلم را چنگ میزند
میخواهم همانجا بنشینم روی زمین
و مثل آسمان بالای سرم زار بزنم
دل کندن از بهشت شما سخت است
از نشنیدن زمزمه زائرانی
که ذکر گرفتهاند یا رئوف و یا رحیم
وقتی با شوق خود را
به دامان ضریح رساندهاند
با خودم میگویم
پس کی میرسد زمانی که
زمین گیرم کنی آقا...